تمثيلها در قرآن، عنوان سلسله مطالبي است كه از شمارهگذشته چاپ آن آغاز شده و به تناسب مجال صفحات، قصد داريمدر هر شماره ارايه و طي آن، بخشي از فرامين پروردگار كه به عنوانتمثيل مورد استفاده اهل فن قرار ميگيرد، شناسايي و تقديم شود.
«مثل الفريقين كالا عمي' و الاصّم و البصير و اسّميع هليستويان مثلاً افلا تذكّرون» (هود- 24)
حال اين دو گروه (گروندگان و ناگروندگان) در مثل چون شخصنابينا و كر به شخص بينا و شنوا است. آيا در صفت هر دو يكسانهستند؟ آيا خود هيچ انديشه نميكنيد (و در نمييابيد؟)
مفسّرين عامه اين آيه را متمم آيههاي سابقه دانستند: كه چونحال گمراهان تيرهبخت را بيان فرمود، سپس به ذكر حالسعادتمندان پرداخت. در تكميل كلام اين مثل را در مقام مقايسه وتطبيق حال آنها ايراد كرد.
گفتهاند «الفريقين» مقصود كافر و مومن است، و وجه تشبيهكافر به كور و كر از آن است كه ديدة دل او به آيات الهي بينا و گوشمعرفت او بشنودن سخن حق شنوا نيست، فرد مؤمن برعكس آناست.
علماي نحو در تفسير اين آيه نكتهاي را متذكر شده و گفتهاند:اينكه در كلام الهي «هل يستويان» بصيغه تثنيه آمده و به صيغهيجمع نيامده، از آنجا است كه «الاعمي' و الاصم» را هر دو در حيّزواحد چون شيء واحد گرفته زيرا هر دو وصف كافران است وهمچنين «البصير و السميع» را چون شخص واحد دانسته كه آنصفت مؤمنان است.
علماي ادب در اين مثل صنعت «لفّ و طباق» يافتهاند كه درلفظ اول (اعمّي و اصمّ) به معناي اول و در لفظ دوم (بصير و سميع)به معناي دوم است: اولي در وصف آيات مربوطه به كافران و دوميدر وصف آيات مربوطه به مؤمنان ميباشد. «افلا تذكّرون، يعني«تتعظّون» و بعضي ديگر گفتهاند- يعني «تنتفعون» بنابراين بهمعناي اول پند گرفتن و به معناي دوم سود بردن از آن مثل، ارادهشده است. امام رازي كه در وجه تشبيه اين مثل، تحقيقي لطيفكرده است، ميگويد همانگونه كه خداوند آدمي را از تن و روانآفريده، و همچنانكه تن را چشم و گوش بخشيده، جان و روان را نيزسمع و بصري ميبايد، اگر جسد به ظاهر كور و كر باشد آدمي درجهان حيران ماند. همچنانكه اگر چشم و گوش باطن او بسته باشددر حفيض ظلمات جهل سرگردان ميماند. نه نوري ميبيند كه بهآن راه هدايت جويد، نه آوازي شنود كه از آن كلمة حق استماع كند.همچنين است جاهل گمراه كه چشم دل او و گوش باطن او ازشنيدن كلمة حق كور و كر است! و نيز در تاريكي و ضلالت وگمراهي جاويدان سرگردان افتد.
تشبيه و تمثيل اهل معرفت و مردمان دانا به شخص بينا، شنواو گويا، و عكس آن يكي از تشبيهات قرآني است كه در آيات عديدهبه صور مختلف همين معني را بهصورت تمثيل يا استعاره ايرادفرموده است.
صوفيه و اهل تأويل در اين تمثيل ميدان وسيعي براي افادات وتحقيقات خود يافته و داد سخن دادهاند. شيخ روزبهان در تأويل اينآيه شرح و بسطي طولاني داده و در آنجا گفته است: «الاعمي الّذيعمي رويه الاعتبار و الاصم الّذي منع لطائف الخطاب و البصيرالناظر الي الاشياء بعين الحق فلاتفكر شيئاً ولا يتعجب من شي.»از جنيد نقل كنند كه گفت: «الاعمي هوالذي عمي عن دركالحقايق» در تفسير منسوب به خواجه عبدالله انصاري: «نابيناي بهحقيقت اوست كه نه ديدة عبرت دارد تا از روي استدلال به آياتآفاق نظر كند، نه دل فكرت دارد تا در آيات انفس تأمل كند، نهبصيرت حقيت دارد تا به نور فراست مكاشفات اسرار غيبي بيند وبيناي به حقيقت اوست كه به علم يقين شواهد افعال نگرد كه:«اولم ينظروا في ملكوت السماوات والارض» باز به عين اليقينحقايق صفات بيند كه: «افلايتدبّرون القران» و باز به حق اليقينجلال ذات بيند كه: «المتر الي ربّك كيف مدّالظل...»
مولانا جلال الدين رومي را مثل و حكايتي است لطيف كه در آناشاره به آيه فوق كرده و كلام آن بزرگ چنين است كه:
«گفت استر با شتر اي خوش رفيق در فراز و شيب و در راه عميق»
تو نيايي در سرو خوش ميروي من همي آيم بسر در چون غَوي؟
من همي افتم برو در هردمي خواه در خشكي و خواه اندر نمي
اين سبب را بازگو با من زچيست؟ تا بدانم من كه چون بايست زيست؟
گفت از چشم تو چشم من يقين بيگمان روشنتر است و دوربين
بعد از آنهم از بلندي ناظرم زين سبب در رو نيفتم حاضرم
خوش برآيم بر سر كوه بلند آخر عقبه ببينم هوشمند
هر قدم من از سر بينش نهم از عثار و او فتادنوار هم
تو نه بيني پيش خود يك دو سه گام دانه بيني و نبيني رنج دام
يستوي الاعمي لديكم و البصير فيالمقام و النزول و المسير»
تمثيل به معرفت و وصول به علم حقيقي بينايي و بصيرت وبرعكس تشبيه جهل و ناداني و پيروي از عقايد باطله به كوري وعمي در سخنان صوفيه و اهل ادب بسيار است و از همه بهتر وجامعتر تمثيلي است كه شيخ شبستري آورده و اصحاب فرقمختلف و عقايد گوناگون را به انواع كوري و امراض چشم تشبيهكرده و آن را به لطائف كنايات و استعارات بياراسته و نظاير مراعاتفرموده در آنجا كه ميگويد:
خرد را نيست تاب نور آنروي برو از بهر او چشم دگر جوي
دو چشم فلسفي ژون بود احول ز واحد ديدن حق شد معطل
زنابينايي آمد رأي تشبيه زيك چشمي است ادراكات تنزيه
تناسح زآن سبب كفرست و باطل كه آن از تنگ چشمي گشت حاصل
چو اكمه بينصيب از هر كمال است كسي كو را طريق اعتزال است
از او هرچه بگفتند از كم و بيش نشاني دادهاند از ديدة خويش
Golestan Quran Weekly, Serial 115, No71
1696 بازدید
تمثيلها در قرآن
اكبرزاده، محمود
چشم داشتن و نديدن ،گوش داشتن و نشنيدن